من بینظرم....

ساخت وبلاگ
پس از 9ماه دل کردم و رفتم دیدار زهراو سعیده دوستای قشنگم در نمایشگاه کتاب... خیلی حالم خوب شد، الان به ذهنم رسید کاش چیزی می‌بردم، دست خالی رفتم.... چقدر دوستشون دارم... قرار شد به یکیشون بعد از عید تدریس کنم.... نیلوفر حرفی از ایمیل آنی نزده و معلوم نیست برم ارمنستان ببینیم قسمت چیه... چندروزه نخوندم... باید باز برم جلو.. چقدر حالم خوبه دیدمشون... امیدوارم سال‌های سال باهم خوب بمونیم.... خوشحالم زهرا پسر اوکراینی رو ول کرد.... حالش خوب بود و همچنان پرمهر بودند... دعا کردم تکلیف من و کاطم هم روشن بشهترس دارمهفته آینده پیش مشاور جدیدی میرم.... امروز برای روز مرد ماگ خریدمدفعه بعد که رفتم چیزی میخرم میبرم براشون.... خدایا عشقها رو در دلهای ما زیاد کن... من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 97 تاريخ : يکشنبه 23 بهمن 1401 ساعت: 14:42

روز به روز از خودم و او دورتر میشوم...

شبیه وقتهایی که حالم بد بود و هیچکسی کمکی نمی‌کرد و کار می‌کردم و مرا نمیفهمید و تنها راه من، تنهایی بود...

دوری بود....

دوری هایی ناخواسته...

نشدنی....

سر هیچ و پوچ دعوا کردن....

درس نخواندن

باز هم آوارگی...

نمیدانم

پس فردا هم مشاوره...

ازدواج آری یا نه....

بغض بزرگی تا انتهای جهان....

به کجا پناه برم جز خود....

من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 84 تاريخ : يکشنبه 23 بهمن 1401 ساعت: 14:42

امروز صبح خواب درس دادن با علاقه آنی رو میدیدم و فهمیدم که دیگه وقتشه به نیلوفر پیام بدمو تمام شد به گفته خودش آنی نمیخواد و فقط گروه خودشون یعنی راضیه، نيلو، الهه میرن ارمنستان... حس خوبی نیست اما تکلیف و راهم مشخص شده است و حسم می‌گوید تمام شده است... سه چهار شبه پژوهشگاه میخوابم... عجب... خودمم باورم نمیشه چرا اینجوریه... فردا خواهرش میره و من هم مطمئن میرم... بعدا حالشو میفهممو من به لیلا'>لیلا و مینا بدهی هام رو پرداخت خواهم کرد... همچنان در حال خواندن دکترا، من رتبه ای تک رقمی میارم... و یکی از دانشگاه های تهران غیر از آزاد قبول میشمخداحافظ بچه هاو روزهای زیبای کودکی....خداحافظی من دیگر معنایی ندارد... من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 91 تاريخ : يکشنبه 23 بهمن 1401 ساعت: 14:42

بچه ها خودشون رو برای این سفر آماده می‌کنند...و من تجربه پارسال رو که اون همه سردی رو میبینم، دلزده میشممیخوام جایی برم مثل فرهنگنامه که حالم خوب باشه بخندم بگم و آزاد یاد بگیرم....نمیدونمنمیدونمنمیدونمفقط دلم میگه جایی که سرد تلخه نروبا هیچکدوم از این افراد هم نمیتونی ارتباط برقرار کنیتو پایه رو یاد گرفتیتو کنار اومدی و پارسال اون همه سخت گذشتالان هم نمیخوای شغل آینده ات باشه برای بچه هات خوبهاما برای کارت در حد آشنایی با افرادی که میخوای باهاشون کار کنی و ادامه اش مطالعه خودت هست...با آنی و اون یکی آرا حالت خوب نیستمهمتر با بچه ها اصلا خوب نیست و کنارشون شاد نیستیمباحث تکراریو اینکه میخوای دکترای رشته ات را بگیری در شورای کتاب کودک و فرهنگنامه باش و کتاب ترجمه کنو اینکه فلسفه بخون و خودت کار کنهزینه پول را برای خودت نگه دار و به راحتی خرج نکنتو ریشه و منبع را دیده ای بقیه فرعیات هستند اگر میخواستی دیگر راه باز میشدندآروم شدممن با بچه ها کاری ندارم خودمم باید کاردستی و هنر و و.... رو یاد بگیرم و ادامه بدم و گروهمون پیدا کنم....اگر هم آلمان رفتم ادامه بدمهمین....پس نمیام و ذهنم آرومه....من ریشه و پایه رو یاد گرفتم... بقیش رو هم یاد بگیرم خودم.... اگر تنبلی نکنم....با اینکه دلم تنگ میشه برای یروان زیبا وآرا و شاید هم آنها کنار هم موفق شونداما من در این دوره نیستم و می‌دانم راه من و گروه پایان یافته....موفق و خوش و شاد باشید بچه ها.....و تاریخ نتیجه هر تصمیمی را نشان می دهدکتابخانه مرکزی دانشگاه تهرانبرای دکترا خواندن من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 94 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 20:27

بی حوصله، هر روز دعوا و بحث سر حساسیت های بی موردش نمیتونه کمی صبر کند...

همش به جدایی فکر میکنم....

اگر نتونه با فلسفه زندگیم کنار بیاد، کنارش میگذارم

چيزي به کنکور نمونده باید خودمو درست کن.... بخونم....

تا حالا 3 نفر گفتن ازش دل بکن...

یک نفر با قلبش

یک نفر با منطقش

یک نفر با احساسش و منطقش

نمیدونم

بعد از عید همه چیز مشخص میشه...


من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 97 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 20:27

بهمن 94 تا بهمن 1401، 7سال گذشت!باورم نمیشه!عجیبه! عجیبه! تموم شد!باز بعد از 7سال توی مرداد بهم پیام داد و بعدش الان زنگ زد!اول فکر کردم ضرابی هست و بعدش گفت تهامی، برق سه فازم پرید!خواست برم پیشش، کلی گریه کردم، حرفامو زدم و اونم در نهایت گفت اشتباه هر دومون بود!یه مدرک خوب جغرافیایی دارم برای مصاحبه دکترا که ازش میگیرم....احتمالا بعداز کنکور برم پیشش و حرفهامو بزنم با جیغ و داد و درد....نمیدونم اول باید بنویسم....داغ تهامی و اشکان توی گلوم بود و در قلبم....اما هر دو رو در سال جدید حل میکنم....چرا زنگ زده نمیدونم!فقط میدونم عجیب گذشت، سخت گذشت، تلخ گذشت....میرم و میبینمش و راحت میشم از این زخم قدیمی....خدایا شکرتخدایا ممنونمخدایا دستمو بگیر... من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 92 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 20:27